اي عذر پذير عذرخواهان

شاعر : امير خسرو دهلوي

عفو تو شفيع پرگناهاناي عذر پذير عذرخواهان
در هر چه فتد افگنده‌ي تستخسرو که کمينه بنده‌ي تست
بر داشتنش به بازوي کيستآنرا که تو افگني بهر زيست
از دست رها مکن که مستمبدار ز خاک ره که پستم
در حضرت قرب نيست در خوردهر چند تن گناه پرورد
نقصان چه بود به عالم پاکبا اين همه گر پذيري اين خاک
کز هستي خود نيايدم ياداز ياد خودم کن آن چنان شاد
کز شکر تو دل تهي ندارمتا جان بودم اميدوارم
من خود چه توانمت ستودنخواهم به ستايش تو بودن
در مدحت خويش و بلکه جان همهم تو دل پاک ده زبان هم
آن جان، که به خويش زنده مانمبه گر ندهي، بهيچ سانم
کم زنده به تو کند، نه از خويشجانيم ده، از خزينه‌ي بيش
آخر، نه که بنده‌ام برين در؟گيرم که نه‌ام به لطف در خور،
رحمت کن بندگان بد کيست؟گر رحمت تست بر نکو زيست،
نيک و بد من نبشه‌ي تست؟آخر نه گلم سرشته‌ي تست؟
طاعت مطلب، که بي نيازيجرمم منگر، که چاره‌سازي
از طاعت چو مني چه خيزد؟گر عون تو رحمتي نريزد،
ناکرده و کرده باز پرسيفردا که، زبنده، راز پرسي
شرمنده مکن، بساز جستمچون مي داني، بکارسستم
بي آنکه ز کرده پرسي‌ام بازاز رحمت خويش کن درم باز
کز گنج تو خواهم آنچه خواهمزان گونه به خويش ده پناهم
خواهش، بجز اين، ندارم از توزينسان که اميدوارم از تو
با نام تو جان من برآيدکان دم که دمم ز تن بر آيد
تا با تو به جانب تو آيمدر حجله‌ي قدس بخش جايم
کاندر تو رسم، دگر تو دانيآن راه نما به من نهائي
پيغمبر پاک رهبرم بسدر قربت حضرت مقدس